حدود 10 نتیجه (3.45) ثانیه پخش همه دارای پیشواز
زبان
نتایج فارسی نمایش داده شود

Che Heif Boodi - Damoon Bikaran

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Che Heyf Boodi - Damoon Bikaran

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Dayere - Alireza Azar

تمرگیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوای بیراهه بردی به دریاچه خمر خالص کشاندی و در مستی چشم من غوطه خوردی بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟ سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من حقیقی ترین حالت ذوق یک زن عجیبی شبیه نفس های دریا دروغی نشستم به کرسی کذبم به خود بسته ام نام جعلی خود را چرا روبرویم دو زانو نشستی مرا محض چه پیش و پس میکنی عشق؟ به سنگ دلم میخ تو کارگر نیست ولم کن تلاشی عبس می‌کنی عشق نهالی کنار و لب جاده بودم کسی آمد و ساقه ام را تکان داد سرنگ هوا در رگ و ریشه ام کرد و آینده ام را جلوتر نشان داد شکست و تکان داد و قلب از تنم کند چقدر از سرم قمری خسته پر زد به هر کودک باغ دل بسته بودم چقدر آمد و بچه ها را تشر زد ببین بچه بودم به آنی شکستم نفهمیدم اصلا چه ها دیده بودم دوتا قلب تیره کنار دو آوند کجا ماشه ات را چکانیده بودم کنار تو هیچم کنار تو صفرم کنارت هویت ندارم هلاکم دماوندی تو مرا خورد و قی کرد کلوخی پر از حفره در متن خاکم در اوج شکوهت در انبوه لبخند سپردی مرا به زمستان و بوران نشستی در آرامش کوچه باغت رها کردی ام در سراشیب تهران تکست آهنگ قفس، حق من آب و نان هق هق من از این پس به خوابم نیا هرم جاری که هرکس رسیده ست داغی زده ست و حالا تو باید که آتش بیاری اگر هی نشد حق خود را بگیرم اگر دست هر حکمت خون اسیرم اگر دست بردم به تنهایی تو اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم اگر انزوایی ترک خورده پوشم اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم اگر باد وحشی موافق نبوده اگرباید آخر به شعرم ببارم اگر آن سلامم که پاسخ ندارد اگر سوختم در خودم نخ به نخ ها اگر سفره ام سهمی از نان ندارد و خوردند اگر حاصلم را ملخ ها سر عهد دلواپسی مانده بودم من آن عشق پا تا دهان بودم ای ماه برای گلوبند روز تولد به فکر شکار جهان بودم ای ماه و دلخوش به اینکه میان جماعت شکوه نگاه تو دلواپسم بود بدون تو آدم حسابم نمی‌کرد دو خط شعر تلخی که کار و کسم بود در اعماق ویلی که بودم همیشه نفس می‌کشیدم تو را با نگاهت نجاتم شدی بعد عمری به زندان و بلعیدی ام با نگاه سیاهت خودت آمدی و خودت رفتی از کادر در عکس دوتایی تو را مرده دیدم در آن عکس تاریخی و تار و تاریک خودم را کنارت زمین خورده دیدم غلط کردم اما، رها کردی ام باز میان چک و چانه و نیش و دندان رها کردی ام در قدم های تکرار زمستان زمستان زمستان، زمستان پس از مرگ تو نیمه قصه بد شد تو دامن کشیدی که از من گریزی نشستی بنوشی تمام تنم را و خون مرا پای پایت بریزی تو تاریخ در خود فرو رفتنی حیف به تاریخ در خود شکسته اسیرم و مغزی که دیگر تحمل ندارد به بیراهه خورده شکنجه اسیرم میان همه زندگان دو عالم اگر نام کمرنگ من را زدودند چه غم که رفیقان هم کاسه من مرا پیش از این قصه ها کشته بودند غروب چه روزی تو را منجمد شد طلوع کدامین سفر از تو پر شد چقدر از مرا روی دفتر نوشتی که شعر امتداد هزاران تومور شد در این لابلای پر از وهم و وحشت به یاد جهان من و باورم باش بیا بیتی از ماندنت باش و برگرد به فکر خط خالی دفترم باش زنیت کن و از سر نو بسازو هراس مرا در خودت جستجو کن سه خط رو به من باش و یک خط عقب رو مرا سرکشی کن، مرا زیر و رو کن آهای آخرین کولی عصر ییلاق آهای عشق درهم شکسته مرا باش آهای اسم پس کوچه های پس از من آهای آخرین درب بسته مرا باش از آن روز برفی کنار مزارش تو را با تب مولوی می‌شناسند کسانی که با زخم من آشنایند مرا با همین مثنوی می‌شناسند مرا با خودت آشنا کرده ای مرگ نیفتی زمین حضرت آخرین مرگ زمین و زمان را عقب برنگردان تحمل ندارم دوباره به قرآن نگاهم کن ای ساحر خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن مرا پشت شعرم به پایان بچسبان از آدم بگیرم به انسان بچسبان دوخط شعر کولی برایت سرودم دوباره همانم که در جاده بودم دوباره همانم همان عشق عریان همان فحش بد در شب راهبندان دوباره همانم که درد تو بودم که خیر سرم خرده مرد تو بودم همانم که در بهت آن مسلخ زرد تو را لو نداد آخر و کم نیاورد نگفتم که سیب ازل را تو خوردی که تو خانه را دست شیطان سپردی عروسک نباش، از پس شیشه رد شو بیا واقعی بودنت را بلد شو فقط لحظه ای مثل زن ها بفهمم از این زنده بودن برای تو سهمم بتان جام من را پر از زهر کردند خدایان پس از رفتنت قهر کردند و ابر سیاهی که قبر مرا دید قرونی گذشت و قرانی نبارید پس از تو فقط نکبت از خانه ام ماند دو پر چوب خشکیده از لانه ام ماند که کم بودی اما همان کم مرا بس که من دل به هر آنچه کم بسته بودم که بسیاری تو زیادی غم داشت از انبوه اندوه خود خسته بودم چگونه به اسمت صدایت کنم هان؟ بمان لیلی در زمستان نشانی از این قصه رفتم که پایت وسط بود نماندم که تو، در میانه بمانی وگرنه بدون تو معنا کجا بود شفق بی تو یعنی شبم را ببارم زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر جهان و زمان را تمرکز ندارم وگرنه بدون تو اصلا ولش کن به کمرنگی من کسی در جهان نیست از آن لحظه که سمت رفتن دویدی کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست به چشمان من خیره شو سرنگردان من آیینه ام، من توام حضرت درد تو آمین من بودی ای عشق واحد تو قلب منی قبله تحت پیگرد ببین لیلی رفته از فصل کهنه تو اقلیم بارانی کودکانی طلوع تمام زنان شگفتی و شرقی ترین مادر کهکشانی مرا از تب شهر تلخت خبر کن بگو لیلی از شهر باران فروشان بگو با سپیدی باغت چه کردند چه ها کرده ای با زمستان فروشان مگر مرد آن بچگی ها نبودم بگو جای پاهایمان کو چه کردی؟ بگو این خیابان چه کردت که مردی مرا حیف و میل دو پس کوچه کردی در آن گیرو دار شب و شوکران ها چه کاری برایت نکردم که می‌شد؟ و یا در شب رفتن و مردن تو دو بیت مرا می‌شنیدی چه می‌شد؟ تن جاده را خط کشیدم به دورت نشستی و طیار از من گرفتت جهان از خیابان من چرب تر بود بزرگی سیاره از من گرفتت بترس از شبی که مقابل نشینی که دنیا ره و رسم گردش چنین است زمینی که من می‌شناسم سر آخر به هم میرساند، شگردش چنین است به فکر توهم هستم ای حضرت دور به فکر خودم که اگر دیدمت باز اگر تاس نردم به خوبی نشیند اگر آخر قصه بلعیدمت باز چگونه مرا روبرو می‌گذاری بگو با چه سحری مرا میکشی باز چطور آب از جوی رفته دوباره به جو بازگردد بگو شعبده باز ببخشم نبخشم مرا صرف کردی چطور آن دل داده را پس بگیرم توهم بچه بودی عزیز دل من چطور اشک از آن چشم نارس بگیرم فدایت شوم دختر عصر طوفان تو را با خیالت به دنیا سپردم خودم را به دست خودم چال کردم پس از تو نبودم اگرچه نمردم مرورم کن از خاطرت جا نمانم زمین مثل من مرد ماندن ندیده به پای گناهی نکرده نشستم کسی جز تو آن سیب من را نچیده تمرکز ندارم چه باید بگویم روایت از این مرد راوی گرفتی از آن بدتر اینکه مرا ساده دیدی مرا با تمام علی ها مساوی گرفتی تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من کجا عشق؟ ترانه سرا ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

Heyf - Morteza Ashrafi

دستِ کم با دلم مهربون باش یه امروز، واسه تو کاری نداره سخته عاشق کسی باشی که بی تفاوته با، احساس تو کاری نداره دستِ کم آبرومو که میتونی نریزی، آخرین خواهشم اینه تو جهنمم یه گوشه از عذابی که دارم میکشم اینه هی بِهم قولِ روزای خوبو دادی همیشه یادآوری کردی از سَرم زیادی حیف ِ هر یه روز عمرم که نشستم به پات حیف ِ هر یه قطره اشکی که میریختم برات هی بِهم قولِ روزای خوبو دادی همیشه یادآوری کردی از سَرم زیادی حیف ِ هر یه روز عمرم که نشستم به پات حیف ِ هر یه قطره اشکی که میریختم برات ♪♪ واسه من معنی زندگی عوض شده یه عمره اینم از صدقه سر تو ببین چه بلایی اومد سرم از وقتی یه روزی پَرم گرفت به پَره تو تو همش فکر خودت بودی منم فکر تو بودم، چه تفاهمی چه عشقی دیگه این آخرییا شکل تو بودم، چه تفاهمی چه عشقی هی بِهم قولِ روزای خوبو دادی همیشه یادآوری کردی از سَرم زیادی حیف ِ هر یه روز عمرم که نشستم به پات حیف ِ هر یه قطره اشکی که میریختم برات هی بِهم قولِ روزای خوبو دادی همیشه یادآوری کردی از سَرم زیادی حیف ِ هر یه روز عمرم که نشستم به پات حیف ِ هر یه قطره اشکی که میریختم برات

Geryeh Che Hasel - Davod Maghami

حیف از آن نغمه هایی که برات سرودم حیف از آن شکوه هایی که زغم نمودم وه چه شبها که در کوی تو نامهربون شاهد ظلم و جورو ستم تو بودم از چه به ناگه ز من بریدی دو چشم خونبار من ندیدی همچو خیال از برم گذشتی از من غمگین مگر چه دیدی وه که چه شبها در انتظارت چشم و دلم بوده بیقرارت خنده زدی عشوه کنان دلم ربودی یک دو شبی هم به کنار من تو بودی درد و دریغا که به من وفا نکردی رفتی و در بر رقیبم آرمیدی گریه چه حاصل ای دل غافل که او به ناگه رفت و نیومد یادت میاد که وقتی عزم سفر می کردی می گفتی می ری اما دوباره بر میگردی دل خوشه از وعدهایت که بیایی چشم من خیره بر ره جدایی مانده ای بی وفا بگو کجایی گریه چه حاصل ای دل غافل که او به ناگه رفت و نیومد

Sahne - Alireza Azar

 Lyrics Music  Sahneh Alireza Azar    لبخند مرا بس بود آغوش لهم میکرد آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم میکرد آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود هرکس غم خود را داشت هرکس سر کارش ماند من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند یا کُنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاست دنیا پُل باریکی بین بد و بدترهاست ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست پشتم به پدر گرم و دنیا خود ِ مادر بود تنها خطر ممکن اطراف سماور بود از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن یک ذهن هزار آیا از چیستی آبستن یک هستی سردستی در بود و عدم بودم گور پدر دنیا مشغول خودم بودم هر طور دلم میخواست آینده جلو میرفت هر شعبده ای دستش رو میشد و لو میرفت صد مرتبه میکشتند یکبار نمیمردم حالم که بهم میریخت جز حرص نمیخوردم آینده ی خیلی دور ماضی بعیدی بود پشت در آرامش طوفان شدیدی بود آن خاطره های خشک در متن عطش مانده آن نیمه ی پُر رنگم در کودکی اش مانده اما منه امروزی کابوس پُر از خواب است تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است نفرین کدام احساس خون کرد جهانم را با جهد چه جادویی بستند دهانم را من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت اندازه ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست یک چشم پُر از اشک و چشم دگرم خون است وضعیت امروزم آینده ی مجنون است سر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کن ای بغض پُر از عصیان این بار صبوری کن من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست عادت به خودم دارم افسردگی ام عادی ست پس عشق به حرف آمد ساعت دهنش را بست تقویم به دست خویش بند کفنش را بست او مُرده ی کشتن بود ابزار فراهم کرد هوای هزاران سیب قصد منه آدم کرد لبخند مرا بس بود آغوش لهم میکرد آن بوسه ما میکشت لب منهدمم میکرد آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود تنها سر من بین این ولوله پایین است با من همه غمگینن تا طالع من این است در پیچ و خم گله یکبار تو را دیدم بین دو خیابان گُرگ هی چشم چرانیدم محض دو قدم با تو از مدرسه در رفتم چشمت به عروسک بود تا جیب پدر رفتم این خاصیت عشق است باید بلدت باشم سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم هرچند که بی لنگر هرچند که بی فانوس حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت از قافله جا ماندم تا همقدمت باشم تا در طبق تقسیم راضی به کمت باشم آفت که به جانم زد کِشتم همه گندم شد سهم کم من از سیب نان شب مردم شد ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردی بین منو دیروزم مغلوبه به پا کردی حالا پدرم غمگین مادر که خودآزار است تنهایی بی رحمم زیر سر خودکار است هر شعر که چاقیم از وزن خودم کم شد از خانه به ویرانه از خانه به ویرانه از خانه به ویرانه ، تکرار سلوکم شد زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد از طاق هزاران ماه آویخته ام برگرد هرچیز به جز اسمت از حافظه ام تُف شد تا حال مرا دیدند سیگار تعارف شد گیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شد خودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شد گیجی نخ دوم بستر به زبان آمد هر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شد گیجی نخ سوم دلشور برش میداشت کوتاهی هر سیگار با عمر برابر شد گیجی نخ بعدی در آینه چین افتاد رویی که کنارم بود هذیان مصور شد در ثانیه ای مجبور نبض از تک و تا افتاد اینگونه مقدر بود اینگونه مقرر شد ما حاصل من با توست قانون ضمیر این است دنیای شکستن هاست ما جمع مکثر شد سیگار پس از سیگار کبریت پس از کبریت روح از ریه ام دل کند در متن شناور شد فرقی که نخواهد کرد در مُردن من تنها با آن گره ابرو مردن علنی تر شد یک گام دگر مانده در معرض تابوتم کبریت بکش بانو من بشکه ی باروتم هر کس غم خود را داشت هرکس سر کارش ماند من نشئه ی زخمی که یک زخم خمارش ماند چیزی که شکستم داد خمیازه ی مردم بود ای اطلس خواب آلود این پرده ی دوم بود هرچند تو تا بودی خون ریختنی تر بود از خواهر مغمومم سیگار تنی تر بود هرچند تو تا بودی هر روز جهنم بود این جنگ ملال آور بر عشق مقدم بود هرچند تو تا بودی ساعت خفقان بود و حیرت به زبان بود و دستم به دهان بود و چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد هرچند تو تا بودی دل در قدحش غم داشت خوب است که برگشتی این شعر جنون کم داشت ای پیکر آتش زن بر پیکره ی مردان ای سقف مخدرها جادوی روان گردان ای منظره ی دوزخ در آینه ای مخدوش آغاز تباهی ها در عاقبت آغوش ای گاف گناهی ها ای عشق بانوی بنی عصیان ای گندم قبل از کشت ای کودکی شیطان ای دردسر کش دار ای حادثه ی ممتد ای فاجعه ی حتمی قطعیت صد در صد ای پیچ و خم مایوس دالان دو سر بسته بیچارگی سیگار در مسلخ هر بسته ای آیه ی تنهایی ای سوره ی مایوسم هرقدر خدا باشی من دست نمیبوسم ای عشق پدر نامرد سر سلسله ی اوباش این دم دمه ی آخر را این بار به حرفم باش دندان به جگر بگذار یک گام دگر باقی ست این ظرف هلاهل را یک جام دگر باقی ست دندان به جگر بگذار ته مانده ی من مانده از مثنوی بودن یک بیت دهن مانده دنیا کمکم کرده است از جمع کمم کرده است بی حاصل و بی مقدار یک صفر پس از اعشار یک هیچ عذاب آور آینده ی خواب آور لیوان پُر از خالی دلخوش به خوش اقبالی راضی به اگر شاید هرچیز که پیش آید سرگرم سرابی دور در جبر جهان مجبور لبخندی اگر پیداست از عقده گشایی هاست ما هر دو پُر از دردیم صدبار غلط کردیم ما هر دو خطا کاریم سرگیجه ی تکراریم من مست و تو دیوانه مارا که برد خانه دلداده و دلگیرم حیف است نمیمیرم ای مادر دلتنگم دل باز ترین تابوت دروازه ی ازناسوت تا شعشعه ی لاهوت بعد از تو کسی آمد اشکی به میان انداخت آن خانوم اقیانوس کابوس به جان انداخت ای پیچ و خم کارون تا بند کمربندت آبستن از طغیان الوند و دماوندت جانم به دو دست توست آماده ی اعجازم باید منو شعرم را در آب بیاندازم دردی که به دوشم ماند ازکوه سبک تر نیست این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم هرآنچه که بودم هیچ این بار فقط شعرم تکست آهنگ   

کد همراه اول : 90138

Shabaye Entezar - Kourosh Sanati

 Lyrics Music Shabaye Entezar Kourosh Sanati   دلم برای خنده هات تنگ شده دلم واسه لحن صدات تنگ شده دلم برای اون ستاره هایی که میدرخشن تو چشات تنگ شده کاش بودی و بهم دروغ میگفتی حتی دلم تنگه واسه دروغات تو بی وفا بودی ولی من هنوز دوست دارم با همه ی بدی هات یادت میاد چقدر فریبم دادی اما چه حیف من به تو خوبی کردم رفتی و من هنوز توی کوچه ها دنبال رد پای تو میگردم   یادت میاد شبایی رو که با هم تا خود صبح ستاره میشمردیم با همدیگه خوش بودیمو تمومه غصه هارو از یادمون میبردیم کاش بودی و بهم دروغ میگفتی حتی دلم تنگه واسه دروغات تو بی وفا بودی ولی من هنوز دوست دارم با همه ی بدی هات حالا دلم تنگه واسه اون شبا شبای مهتابی و پُر ستاره سهم من از چشمای روشن تو انگار فقط ه حالا دلم تنگه واسه اون شبا شبای مهتابی و پُر ستاره سهم من از چشمای روشن تو انگار فقط ه دلم برای خنده هات تنگ شده دلم واسه لحن صدات تنگ شده دلم برای اون ستاره هایی که میدرخشن تو چشات تنگ شده دلم برای خنده هات تنگ شده دلم واسه لحن صدات تنگ شده دلم برای اون ستاره هایی که میدرخشن تو چشات تنگ شده ترانه سرا مریم اسدی تکست آهنگ  

Toomor 0 - Alireza Azar

خوب من اضطراب کافی نیست جسدم را برایت آوردم هی بریدی سکوت باریدم بخیه کردی و طاقت آوردم در تنم زخم و نخ فراوان است سرهرنخ برای پرواز است تا برقصاندم برقصم من اوخداوند خیمه شب باز است ازتبارخروش و طغیان بود رشته آتشفشان بر موهاش چشمهایش عصاره خورشید زیررنگین کمان ابروهاش باصدایش ترانه هایم را یک به یک روبراه می کردم مرده دست پاچه ایی بودم تابه چشمش نگاه می کردم بدنش را چگونه باید گفت ساده نیست آنچه درسرم دارم من که دروصف یک سرانگشتش یک لغت نامه واژه کم دارم زندگی اتفاق خوبی بود، آخرش با نگاه بهترشد چشمهایت همیشه یادم هست هرنگاهی به مزگ منجرشد چشمهایت عقیق اصل یمن گونه ها قاچ سیب لبنانی توبخندی شکسته خواهدشد ،قیمت پسته های کرمانی نرم رویاست جنس حلقومت حافظ ازوصف خسته خواهدشد وا کن از دکمه دکمه ها بدنت چشم شیراز بسته خواهدشد سرو خوش قامت تراشیده شاخه هایت کجاست پربزنم؟ حیف ازآن ساقه پا که با بوسه زخم محکم تر از تبر بزنم ازکدامین جهان سفرکردی؟ نسبت ازکجای منظومه است؟ که به هردانه دانه سلولت جای یک جای دوووووور معلوم است مردم از دین خروج می کردند تا توسمت گناه می رفتی شهر بی آبرو بهم می ریخت درخیابان که راه می رفتی زندگی کردمت بهانه من غیرتوهرچه زنده را کشتم چندسال است روزگار منی مثل سیگار لای انگشتم دور تا دورم ابرمشکوکی است جبهه های هوای تنهایی فصل فصلم هجوم آبان هاست تف به جغرافیای تنهایی مثل دوران خاله بازی بود مثل یک مرد مرده خوانده شدم ای خدای تمام شیطان ها از بهشتی بزرگ رانده شدم تودرابعادمن جوانه زدی عکس من قاب بودنت بودم تو به فکرخیانتت بودی من به فکرسرودنت بودم چشم خودرا به دست خود بستم تاعذاب سبک تری باشی تادراندوه رفتنت باشم تو در آغوش دیگری باشی دخترکوچه های تابستان طعم شیرین و داغ خردادی من خداوندی بیستون بودم تو به فکر کدام فرهادی چشم هایت کجای تقویمند ؟ از چه فصلی شروع خواهی کرد؟ واژه واژه غروب زاییدم ازچه صبحی طلوع خواهی کرد ؟ تونباشی تمام این دنیا مملو از مردهای بیمار است تونبودی اذیتم کردند زندگی سخت کودک آزار است خانه ام را مچاله ات کردم جای خالی ات روی تختم ماند حسرت سیب های ممنوعه روی هرشاخه درختم ماند هردواز کاروان آواریم هردو تا از تبار شک یا نه ما به فریاد هم قسم خوردیم هردوتا درد مشترک یا نه گیرم از چنگ جان به در ببری.. گیرم از تن فرار خواهی کرد.. عقل من هم فدای چشمهایت با جنونم چکار خواهی کرد سی و یک روز درد دربه دری سی و یک هفته خودکشی کردن سی و یک ماه خسته ام کردی …. سی و یک سال طاقت آوردن در تکاپوی بودنت بودم زخم های همیشه ام بودی بت سنگین سنگ در هر دست دشمن سخت شیشه ام بودی می روی نم نم و جهانم را ساکت و سوت و کورخواهی کرد لهجه کفش هات ملتهبند بی شک از من عبورخواهی کرد در همین روزهای بارانی یک نفرخیره خیره میمیرد توبدی کردی و کسی با عشق ازخودش انتقام میگیرد خبرم را تو ناشنیده بگیر بدنت را به زنده ها بسپار کودکت هم مرید چشمت شد نام من را بروی او بگذار بعدمرگم سری به خانه بزن زندگی تر کنی حضورم را تابیایی شماره خواهم کرد ردپاهای دور گورم را آخرم را شنیده ای اما … در دلت هیچ التهابی نیست باتو مرگ و بدون تو مرگ است عشق را هیچ انتخابی نیست

Yadeteh - Maryam Heidar Zadeh

روزای خیلی طلایی یادته؟ روزای خیلی طلایی یادته؟ روز ترس از جدایی،یادته؟ روز تمرین اشارهیادته؟ شب چیدن ستاره یادته؟ شعرای کتاب درسی یادته؟ یادته گفتی می ترسی ،یادته؟ عکسمون تو قاب عکس و ، یادته؟ بله بدون مکث و یادته؟ دستمون تو دست هم بود یادته؟ غصه هامون کم کم بود، یادته؟ چشم نازت مال من بود یادته؟ دیدن من غدغن بود یادته؟ روزگار قهر و آشتی یادته؟ هیج کس و جز من نداشتی ، یادته؟ رویاهای آسمونی ،یادته؟ قول دادی پیشم بمونی، یادته؟ روزای بی غم و غصه یادته؟ ببینم اول قصه یادته؟ عصر ابراز علاقه یادته؟ خبر خوش کلاغه ،یادته دست گرمت تو زمستون یادته؟ شونه من زیر بارون یادته؟ واسه خنده اجازه یادته؟ اونا که می گفتی رازه ؛ یادته؟ یادته فال های حافظ تو حیاط ؟ یادته قسم جون شاخه نبات؟ گل سرخا رو نچیدیم یادته؟ یه روزی هم و ندیدیم ؛ یادته؟ حرفامون سر صداقت یادته؟ تو ، تو مجازات خیانت ، یادته؟ پنهونی سر قرارا ، یادته؟ تأخیرات توی بهارا یادته؟ گوش ندادیم به نصیحت، یادته؟ گشتنت دنبال فرصت یادته؟ دستات و میخوام بگیرم یادته؟ راستی تو ، بی تو می میرم یادته؟ دونه دادن به کبوتر یادته؟ خاطرات توی دفتر یادته؟ فال با نیت رسیدن یادته؟ طعم قهوه رو چشیدن یادته؟ واسه فال قهوه رو خوردن یادته؟ روزی صد بار بی تو مردن ، یادته؟ یادته دعا، یادته دعای زیر طاقیا ؟ کنار بوته های عقاقیا ؟ زیر اون درخت گیلاس، یادته؟ با دوتا شاخه گل یاس؛ یادته؟ یادته گفتن راز ،به قاصدک ؟ یادته، چه قدر به هم گفتیم، کمک ؟ فکر بودن توی قایق یادته؟ تو به من گفتی شقایق، یادته؟ پیش هم بودیم نذاشتن، یادته؟ اونا ما رو دوست نداشتن ،یادته؟ نامه بدون امضاء یادته؟ اسم مستعار رویا ، یادته؟ طرح اون انگشتر من یادته؟ پاسخ مختصر من یادته؟ فال حافظ شب یلدا ، یادته؟ اسمم و گذاشتی شیدا یادته؟ چیزی خواستیم از خدامون یادته؟ مستجاب نشد دعامون، یادته؟ چشمون زدن حسودا یادته؟ چشامون شد مثل رودا ، یادته؟ گفتی ما باید جداشیم یادته؟ گفتی ما باید جداشیم یادته؟ گفتی باید بی وفاشیم ، یادته؟ یه دفه ازم بریدی ؛ یادته؟ خطرو اسم من کشیدی ؛یادته؟ گفتی عشق تو هوس بود یادته؟ گفتی خوب بود ولی، بس بود یادته؟ حلقه من دست تو دیدم؛ یادته؟ حلقه من دست تو دیدم یادته؟ کلی سرزنش شنیدم ؛ یادته؟ چشم من به چشمت افتاد یادته؟کاری که دست دلم داد ؛ یادته؟ حالا اومدم، همون جا وایسادم؛ حالا اومدم همون جا وایسادم که تقاضای تو رو جواب دادم دراوردم از دسم انگشتر و، جا گذاشتمش همونجا ، دفتر و اما قول دادم به قلبم و خدا، دیگه دل ندم به عشق آدما حیف شعری که نوشتم یادته ؛ شعر من بدم باشه، زیادته، حیف شعری که نوشتم یادته شعر من بده ولی، زیادته ...

Kafan Push - Mostafa Fattahi

اگه بدونه که عشقش تو اینجا کفنشو دستش گرفته داره میمیره اگه بدونه که شومی اشکاش بدرقه ی راش شده داره جون میگیره اگه بدونه که قلب شکستش نگاه خستش طاقت نداره میمیره نگو بره آهنگ کفن پوش از مصطفی فتاحی آره دارم میمیرم تور رو نمیبینم بدون که اون دنیا جلوتو میگیرم تو بودی همدمم یار درد و غمم حیف شدی آخرش دلیل مردنم آره میمرم تنها میمرم نمیتونم که بی تو بمونم قرار باشه زنده باشم دلم میخواد که با تو بمونم آهنگ کفن پوش از مصطفی فتاحی چه تاریکه این ته دنیا خدا ببرم سر دنیا بیزارم از عشقای دنیا دلگیرم از غربت دنیا بگو کتاب آفرینش چی بوده رمز آفرینش فلک زده تو آفرینش باشم فقط من آخرینش